دردونه ی مامان
شب جمعه بابا منو برده بود قم به قم که رسیدیم یکسره رفتیم حرم حضرت معصونه(سلام الله علیها) بعد از زیارت مامان می خواست از من عکس بگیره . اما حدود یک هفته است که من خوشم نمیاد کسی ازمن اَس بگیله. همش به مامانم میگم: اَس نَگیل (عکس نگیرید) این عکس ها رو هم مامانم با کلی زحمت از من گرفته اینجا دستمو تکون دادم و به مامان گفتم که ازم اَس نگیل اما گوش نکرد.
اینجا مامان می خواست در حال بوسیدن در حرم ازم عکس بگیره منم نشستم تا نتونه عکس بگیله.
بالاخره شروع کردم به بوسیدن در حرم مامانم هم سریع این عکس رو با زحمت فراوون شکار کرد. التماسسسس دعای خیر
نوشته شده در یکشنبه 91/1/27| ساعت
11:32 عصر| توسط صفاری| یادگاری برای فاطمه جون( )
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |